الحجة فی الفقه (کتاب)«الحجة فی الفقه»، تقریرات درسهای خارج اصول آیة الله العظمی بروجردی است که بیشتر بحثهای الفاظ علم اصول ، از آغاز تا پایان «اقتضاء النهی للفساد» را در بر میگیرد. این کتاب، توسط مهدی حائری یزدی، به زبان عربی، به نگارش درآمده است. ۱ - ساختار کتابمطالب کتاب، پس از تحمید و اهدا، در قالب هفت عنوان کلی مختلف، هر یک با زیرمجموعههای متعدد، تنظیم شده است. شاکله محتویات کتاب، بر اساس نگاه تحلیلی- انتقادی به مسائل علم اصول و نظریات صاحب نظران این حوزه است و بعد از طرح مبانی و آرای اصولیان و نقض و ابرام، نظریه برگزیده با استدلال اثبات میشود. نویسنده کتاب، نظریات خود را نیز در پاورقیها آورده و در مواردی استاد را به نقد کشیده است. ۲ - گزارش محتوادر ابتدای کتاب، مانند دیگر تالیفات اصولی، سخن در ضرورت وجود موضوع برای علوم، موضوع علم اصول و تعریف آن است و سپس مبحث وضع مطرح میگردد. [۱]
الحجة فی الفقه،بروجردی،ص۳.
به عقیده آیة الله بروجردی، این کلام محقق خراسانی که وضع، نوعی اختصاص لفظ به معناست، معنای مشخصی ندارد و نمیتواند بیان گر چگونگی ارتباط الفاظ و معانی باشد و به علاوه اساسا وضع، اختصاص و ارتباط لفظ به معنا نیست، بلکه ارتباط بین این دو به وسیله وضع حاصل میشود. ۳ - به کاربردن یک لفظ در دو معنایکی از پرسشهای مطرح در مباحث الفاظ اصول فقه ، این است که آیا به کاربردن یک لفظ در دو معنا ممکن است؟ به کاربردن لفظ در بیش از یک معنا، صورتهایی دارد: الف) به کاربردن آن در مجموع چند معنا به گونه واحد مجموعی. ب) استعمال در معنای جامع، مثل انسان. ج) به کاربردن آن در همه معانی با ملاحظه عنوانی کلی که با افراد اتحاد داشته و بر آنها منطبق است.در این سه صورت اختلافی وجود ندارد، به این دلیل که پیش فرض پرسش در این باب، ا ستعمال لفظ در بیش از یک معنا است، در حالی که در این فروض، در واقع، لفظ، در یک معنا استعمال شده، اگر چه خود آن معنای واحد، به نوعی دارای معنای جمعی است، بنا بر این، تصویر دقیق، در این باب، به این شرح است که آیا استعمال لفظ در بیش از یک معنا با وجود باقی ماندن تمام ویژگیهای هر یک از آن معانی و بدون در نظر گرفتن جهت وحدت بین آنها، در یک استعمال و نه بیش از آن، ممکن است؟ ۳.۱ - نظر آیة الله بروجردیآیة الله بروجردی با تفکیک بین دو مقام ثبوت و اثبات، به پاسخ این پرسش پرداخته است. طبق ترتیب مشهور در طرح بحثهای اصولی، بعد از ذکر مقدماتی مرتبط با لغت و ادبیات عربی ، بحثهای اصولی به معنای خاص آن آغاز میشود که اولین عنوان آن، مبحث اوامر است. اوامر، خود، دارای فصول و زیرعنوانهای متعددی میباشد که یکی از آنها تعبدی و توصلی میباشد. تکالیف تعبدی، آن دسته از تکالیفی هستند که هدف از تشریع آنها جز با انجام آن به نیت تقرب به خداوند ، حاصل نمیشود و در مقابل، تکلیف توصلی است که غرض از آن، با به جا آوردن به هر نیتی، حتی در حالت غفلت و خواب و... محقق میشود. یکی از چالشها در این بحث، مشکلی است که تعریف تکلیف توصلی با برخی مبانی پذیرفته شده اصولی- کلامی، پیدا میکند و آن این است که امکان ندارد امر به موضوع غیر ارادی تعلق گیرد و فرض ساقط شدن تکلیف در حالت غفلت و... با این مبنا نمیسازد. [۲]
الحجة فی الفقه،بروجردی،ص۱۱۸.
آیة الله بروجردی، در پاسخ گفتهاند: امر، چه در تعبدیات و چه در توصلیات، برای ایجاد انگیزه نسبت به انجام ماموربه صادر میشود تا مامور بتواند آن را اراده کرده و به انجام برساند؛ حال، گاهی اراده مکلف در هدف از آن امر نقش دارد و گاهی ندارد و در فرض عدم دخالت اراده در هدف و غرض امر، صرف وجود فعل برای حصول هدف کافی است و تکلیف، بدون اراده مکلف ساقط میشود. ۴ - بحث اجزاءاجزاء، از دیگر سرفصلهای مرتبط با اوامر در اصول فقه است. مرحوم بروجردی، در این بحث، به تبارشناسی مسئله پرداخته است؛ طرح مسئله اجزاء، از زمان یکی از قضات اهل تسنن به نام عبد الجبار جبایی که قاضی القضات ری بود، آغاز گردید؛ وی، در مسئله نماز با طهارت استصحابی، در فرض کشف خلاف و اثبات نجاست، فتوای به اعاده داد و گفت: به جا آوردن ماموربه در این فرض، موجب اجزاء نیست. این کلام، به مرور در قاموس گفتاری اصولیان عامه و خاصه مشهور گردید تا اینکه آن را در کتابهای اصولی تدوین کردند. ایشان، با توجه به سابقه طرح موضوع، تفسیر قید علی وجهه در عنوان این مسئله را ذکر میکنند. واجبات از منظر اصولی، به دستههایی چون واجب مشروط و مطلق ، غیری و نفسی، اصلی و تبعی و... تقسیم میشوند. در بحث واجبات اصلی و تبعی ، این پرسش که اصالتا ریشه در علم کلام دارد، ذهن اصولیان را به خود مشغول کرده است: آیا پاداشی که به انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات تعلق میگیرد، به جهت تفضل الهی است یا اینکه عقل ، حکم به استحقاق پاداش میکند و پاداش ندادن در این صورت، نسبت به خداوند ، عملی ناپسند و قبیح است؟ [۳]
الحجة فی الفقه،بروجردی،ص۱۶۵.
کسانی که ثواب را استحقاقی میدانند، معتقدند که تکلیف دیگری به اموری که موجب مشقت و سختی باشد، در صورت عدم پرداخت اجرت، قبیح است و باید تکالیف شرعی با ثواب جبران شود. مرحوم بروجردی، این نظریه را سطحی ارزیابی کرده و گفته است: اولا، تمام وجود بندگان و نیروهای آنها و عقل و فعل و حرکات و سکنات، همه و همه، مملوک خداوند است و مالکیت خداوند بر این موارد، مالکیت حقیقی قیومی میباشد و لزوم استحقاق با توجه به این نکته، معنا ندارد و ثانیا، اوامر و نواهی خداوند، همه در راستای اصلاح امور بندگان و پاک سازی باطن آنها و نظم بخشیدن به افعال آنها، برای رسیدن به کمالات و مراتب معنوی و نیز حفظ نظام اجتماعی است؛ با این وجود، تمام منافع بایدها و نبایدهای شرعی به خود بندگان باز میگردد و سودی برای خداوند ندارد؛ مثال عرفی این موضوع، پزشک است که دستورات او فقط برای معالجه بیمار است و هیچ کس پزشک را به جهت عمل به دستورات و پرهیزهای او، مسئول پرداخت اجرت به بیمار نمیداند و این مسئله کاملا روشن است. ۵ - دیگر مباحث کتابمسئله ضد ، واجب تخییری ، واجب کفایی ، واجب مطلق و موقت و... دیگر موضوعات بخش اوامر را تشکیل دادهاند. [۴]
الحجة فی الفقه،بروجردی،ص۱۹۱به بعد.
بعد از پایان یافتن بحث اوامر، مبحث نواهی آغاز میشود که تا پایان مسئله اقتضاء النهی للفساد ادامه دارد. عناوین مبحث نواهی کتاب، عبارتند از: متعلق نواهی ، اجتماع امر و نهی و اقتضاء النهی للفساد. ۶ - پانویس
۷ - منبعنرم افزار جامع اصول فقه، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی. ردههای این صفحه : کتاب شناسی | کتب اصولی شیعه
|